در سِلک ما معراج رفتن پر نمیخواهد مومن پری بهتر ز چشمِ تر نمیخواهد با اشک وقتی حاجت مارا روا کردند گریه کنت، مشکلگشا دیگر نمیخواهد خاکِ حسینیه برایِ شاعران کافیست از تو نوشتن ، جوهر و دفتر نمیخواهد جارو دستم را نگیر از دستم خانوم این روضهخوانها مگر نوکر نمیخواهد ذاتِ تو را تمثالِ اعتینا بیان کردن تفسیرِ دیگر سورۀ کوثر نمیخواهد با دیدنِ رویِ تو با خود روبرو میشد آیینهای بعد از تو پیغمبر نمیخواهد بیبی جان، حامل، مستقیما حامل وحی خداوندی دیگر خدا جبرئیل نامهبر نمیخواهد نورِ وجودت را علی از قبل خلقت دید این مدعا شاهد ازین بهتر نمیخواهد وقتی دعایِ تو نگهدارِ علی باشد دیگر سپر را فاتحِ خیبر نمیخواهد تو فاطمی، تو نوری، تو خانومی، تو همهی صفات خدای تو حجبو، تو حیا، تو عفتو، تو عصمتو خدای نانِ تو، خادم پرورِ بیتِ یدالله است نانی به جز این سفره را قنبر نمیخواهد ذراتِ رویِ چادرت حکم طلا دارد تا گرد و خاکش هست، فضه زَر نمیخواهد چادر نمازت سایهسارِ مُلکِ سلمان است جز سایۀ امنِ تو این کشور نمیخواهد این نسلِ سوم خوب در پیکار ثابت کرد حرفِ دفاع از دین که باشد، سر نمیخواهد تمار اگر باشی به روی دار خواهی گفت حرفِ ولایت را زدن منبر نمیخواهد این انقلابِ فاطمی چهل سال ثابت کرد جز نسلِ زهرا و علی، سَرور نمیخواهد چهل سال جنگیدیم پایِ پرچمِ زهرا فرزند جز خون خواهی مادر، نمیخواهد نجّار کاش از ابتدا بیمیخ، در می ساخت هرگز کسی اینگونه دردسر، نمیخواهد مادر تقلا میکند قدری رها گردد دیوار پیله کرده، میخ در نمیخواهد با هر نفس عمر کمت، کمتر شود زهرا هر روز وضع خانه درهمتر شود زهرا امروز از دیروز لاغرتر شدی انگار ذره به ذره، قامتت خم تر شود زهرا از کوچه تا امروز، سردرد داریو دور سرت، دستار محکمتر شود زهرا مثل حریری که حرارت دیده چینخوردی تصویر تو هر روز مبهمتر شود زهرا باور نمیکردم که از من، با تو یک روزی این چادر پا خورده محرمتر شود این رو گرفتنهای تو، نامحرمم کرده راضی نشو اینقدر چشمم تر شود زهرا، یاد دری که زیر پایش میخکوبت کردند دنیا برای من جهنم تر شد، تا دست بر موی حسینت میکشی دیدم، آه دلت انگار پر غمتر شود زهرا روزی میآیی گودی گودال میبینی از تو حسینت نامنظم تر شده از تو زینب نامنظمتر شود زهرا وقتی جمعش میکنی بر خاک میبینی از این حسین کودکی کمتر شود مویی که شانه میزنی را شمر میگیرد از پشت گردن ضربه محکمتر شود