روز احد آمد و گریه مرا یار شد

روز احد آمد و گریه مرا یار شد

[ حاج منصور ارضی ]
روز اُحُد آمد و گریه مرا یار شد
خیس‌تر از چشم من صفحه اشعار شد

یاد جگر داده‌ها باز جگرهای ما
شرحه‌ای از شرح پرغصه به تکرار شد

روز احد آمد و جنگ شد و روبرو
لشگر اسلام با لشگر کفار شد

حرص غنائم رسید کوه احد تر شد
لشگر اسلام در خدعه گرفتار شد

لشگر سفیانیان دست به شمشیر بُرد
جنگ احد ناگهان عرصه‌ی خوبان شد

شکر خدا با علی جان نبی حفظ شد
هرچه شد از غیرت حیدر کرار شد

در وسط معرکه معرکه‌ای شد به پا
هلهله آغاز شد همهمه بسیار شد

نیزه‌ وحشی درست بر جگر حمزه خورد
حرمت بستان شد روزی گل خوار شد

سینه آزرده‌ی حمزه به یاد آمد و
خاطرم آزرده از روضه‌ی مسمار شد 

ساحره‌ی مکه تا طعم جگر را چشید
لکه‌ی ننگ احد هند جگرخوار شد

پیکر صد چاک او مُثله شد از تیرها
شیرِ جگردار ما طُعمه‌ی کفتار شد

از خبر داغ او قلب پیمبر گرفت
دیده‌ی ختم رسل ابر گهربار شد

از روی دوشش عبا بر بدن او کشید
آمدن عمه را تا که خبردار شد

*****

آه از آن خواهری که از ستم کوفیان
روزی او طعنه و خنده‌ی اغیار شد

پرده نشین بود لیک معجرش از سر که رفت
همره شمر و سنان راهی بازار شد

رَخت اسیری به تن خون و جگر خورد و گفت
هرچه که آمد به سرم بعد علمدار شد

*****

در محضر امام زمان خواست پاش شود
دستی نداشت تا به زمین اتکا شود

گفتن اگر بناست سرش را جدا کنیم
باید که دست از بدنش اول جدا شود

افتادنش از اسب سبب شد که چوب تیر
در بین چشم بشکند و جابجا شود

انگار چشم دیدن او را نداشتند 
گفتند باید این بدن از هم سوا شود

ممکن نبود اینکه ابالفضل باشد و 
پای کسی به خیمه‌ی ارباب وا شود

نظرات