ذکر مصیبت حضرت عبدالله
7732
86
- ذاکر: محمد ملا علامه
- سبک: شعر روضه
- موضوع: عبدالله بن الحسن (ع)
- سال:
خردسالی در حریم شاه بود
نام او شهزاده عبدلله بود
عشق شه بر دل فکندش انقلاب
خاص گردد خدمت شه کامیاب
رو به سوی قتلگاه شاه شد
او ذبیح الله قربانگاه شد
دید او را خسروِ مالک رقاب
اینچنین بنمود با زینب خطاب
اِحبِسیه کین غزال شیر مست
ترسم از تیر اجل یابد شکست
زینب آمد پیش بگرفتش به بر
در کَفَش چون مرغ میزد بال و پر
عاقبت خود را ز زینب وا رهاند
خویشتن را در حضور شه رساند
آفتابی دید در دریای خون
زخم جسم پاکش از اَنجُم فزون
بر رخش ظاهر شده شق القمر
بیردایش دوش و بیعمامه سر
گفت عمو کو سپاه و لشگرت
کو علمدار و علیِ اکبرت
از چه رو بنمودی ای عالیجناب
با تن مجروح جا در آفِتاب
خیز عمو سوی خیمه پا گذار
اهلبیتت جملگی در انتظار
تا گذارد زینب غمپرورت
مرحمی روی جراحات سرت
گر ز بیآبی تو هستی شرمسار
ما نمیخواهیم آب ای شهریار
پس مودب شاه را بوسید دست
همچو بلبل در کنار گل نشست
از پس بوسیدن او گفت شاه
از چه رو بیرون شدی از خیمهگاه
گفت: ای دربان کویَت جبرئیل
ای ذبیح الله اولاد خلیل
آمدم تا جان کنم قربان تو
تا شود جانم فدای جان تو
کافری ناگه ز قوم دین تباه
تاخت با شمشیر بر بالین شاه
حسین گذشته ز جان، این چه جای شمشیرست؟
مرا بکش که یتیمم، دلم ز جان سیرست
کرد عبدلله دست خود سپر
نام او شهزاده عبدلله بود
عشق شه بر دل فکندش انقلاب
خاص گردد خدمت شه کامیاب
رو به سوی قتلگاه شاه شد
او ذبیح الله قربانگاه شد
دید او را خسروِ مالک رقاب
اینچنین بنمود با زینب خطاب
اِحبِسیه کین غزال شیر مست
ترسم از تیر اجل یابد شکست
زینب آمد پیش بگرفتش به بر
در کَفَش چون مرغ میزد بال و پر
عاقبت خود را ز زینب وا رهاند
خویشتن را در حضور شه رساند
آفتابی دید در دریای خون
زخم جسم پاکش از اَنجُم فزون
بر رخش ظاهر شده شق القمر
بیردایش دوش و بیعمامه سر
گفت عمو کو سپاه و لشگرت
کو علمدار و علیِ اکبرت
از چه رو بنمودی ای عالیجناب
با تن مجروح جا در آفِتاب
خیز عمو سوی خیمه پا گذار
اهلبیتت جملگی در انتظار
تا گذارد زینب غمپرورت
مرحمی روی جراحات سرت
گر ز بیآبی تو هستی شرمسار
ما نمیخواهیم آب ای شهریار
پس مودب شاه را بوسید دست
همچو بلبل در کنار گل نشست
از پس بوسیدن او گفت شاه
از چه رو بیرون شدی از خیمهگاه
گفت: ای دربان کویَت جبرئیل
ای ذبیح الله اولاد خلیل
آمدم تا جان کنم قربان تو
تا شود جانم فدای جان تو
کافری ناگه ز قوم دین تباه
تاخت با شمشیر بر بالین شاه
حسین گذشته ز جان، این چه جای شمشیرست؟
مرا بکش که یتیمم، دلم ز جان سیرست
کرد عبدلله دست خود سپر
نظرات
نظری وجود ندارد !