دیگه از تب و تاب رفتی سر نیزه خواب رفتی ننه آب رفتی، علی تو با حال خراب رفتی تو زیر آفتاب رفتی ننه آب رفتی، علی موی عزیز دردونهمو بههم ریختن بچّهی بی زبونمو بههم ریختن دنیای مادرت به خندههاش خوش بود دنیای مادرونهمو بههم ریختن لالا لالا لالایی ای پهلوونم روی نیزه خوابی ای بی زبونم بمیرم بیجواب رفتی پیش چشم رباب رفتی ننه آب رفتی، علی گل من تو گلاب رفتی سر نیزه خواب رفتی ننه آب رفتی، علی چقدر برام سخته ازت دل کندن به گریههای مادرت میخندن برای سر نیزه سرت کوچیکه دیدم سرت رو روی نی میبندن تو اون شلوغی سر تو رو به نیزه دیدم توی بیابونا دویدم از حرمله چیا شنیدم عزیز زینب تو اون شلوغی دیدم یکی با خنجر اومد خنجر که روی حنجر اومد آخ نالهی مادر دراومد عزیز زینب مگه نگفتم به دست نکن انگشترت رو ******* (سرت بر روی نیزه ناز مانده برای مادرت این راز برده بگو تقصیر نیزه یا سه شعبهست؟ چرا مادر دهانت باز مانده؟)