حسن حسینخانی

دل شکسته خسته حالم

1893
11
دل شکسته خسته حالم
فاطمه جان کن حلالم

میزند آتش از دل زبانه
آمده تابوتت بین خانه

میشود غسل و دفنت شبانه 2
وای من از این درد غریبی 4

***
گریه هایت بی صدا بود

روی چادر جای پا بود
در مدینه زخمِ دل نمک خورد

بر رخت کوچه مُهرِ فدک خورد
با که گویم ناموسم کتک خورد 2

وای من از این درد غریبی 4
***

آمده پهلو شکسته
در برِ اَبرو شکسته

شد قلم دستِ آب آور ای وای
می رود تا خیمه لشگر ای وای

آتش و سیلی و معجر ای وای
[تا هنوز نفهمیدن کاری بکن

گریه هامو ندیدن کاری بکن
صدای اسباشونو نمی شنوی

دمِ خیمه رسیدن کاری بکن]
***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش