دل بارون، نمیسوزه به آهت چقدر زرد و کبودِ، روی ماهت دَم خیمه میمونم، چشم به راهت برو مادر، خدا پشت و پناهت یه کم وا کن عزیزم چشمات و رحمی به حالم کن نشد شیرت بدم سیرت کنم، مادر حلالم کن نخوابیدی نذاشتی روی هم، چند روزه چشماتو تا برگردی مرتب میکنم، رخت و لباساتو عزیزم لالایی عزیزم لالایی دعا کردم صحیح و سالم از میدون بیایی لالایی... چقدمضطر شده چشمای بابات میلرزه پس چرا، پاهای بابات چرا پنهونی زیر عبای بابات شاید خوابیدی رو دستای بابات دارم با دلهره میبینم از اینجا تو میدونو چیه تو دستای بابات، میپاشه آسمون اونو نمیدونم چرا بابات مسیر و اشتباه میره بگو برگرده خیمه، داره پشت خیمهها میره عزیزم لالایی عزیزم لالایی از این به بعد به جای بغلم، رو نیزههایی