خبرت هست که آن طاق معلی افتاد

خبرت هست که آن طاق معلی افتاد

[ ابوالفضل بختیاری ]
خبرت هست که آن طاق معلی افتاد
ناگهان کنگره‌ی سنگی کسری افتاد

خبرت هست ستون‌های یهودا افتاد
خبرت هست هبل خرد شد عزّی افتاد

خبر این است زمین پر شده از آب حیات
آی بر احمد و بر آل محمد صلوات

یک نفر آمده تا بار جهان بردارد
پرده از منظره‌ی باغ جنان بردارد

تا که از گُرده‌ی ما یوق گران بردارد
از کران تا به کران بانگ اذان بردارد

آخر از سمت خدا آن که نیامد آمد
چهارده تَن همه با نام محمد آمد

شب شکست و به زمین بارش مهتاب آمد
عشق برقی زد و بر هر دل بی‌تاب آمد

جبروت و ملکوتی‌ست که در قاب آمد
فال حافظ زدم و این غزل ناب آمد

” گلُعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه‌ی آن سرو روان ما را بس “

حق بده دیدن این معجزه حیرت دارد
فقط این ابر به باریدنش عادت دارد

نفسش گرم؛ خدایا چه حرارت دارد
سایه‌اش نیست و در سایه قیامت دارد

انبیا را بنویسید پیمبر این است
قبله‌‌ی روز و شب حضرت حیدر این است

کیستی ای نفست پاک ‌تر از پاکی ها
غرق تسبیح بزرگی تو افلاکی ها

اَشهَدُ اَنَّ که حیران تو بی‌باکی ها
نوری و نور پراکنده بر این خاکی‌ها

ای نَفَس‌های علی ای همه هست زهرا
عالمی دست تو بوسید و تو دست زهرا

تو درخشیدی و انوار حیات آوردی
سیزده رشته قنات از عرفات آوردی

سیزده چشمه ‌ی جوشان نجات آوردی
سیزده مرتبه بانگ صلوات آوردی

آخرین باده ‌ات از این همه خُم می ‌آید
با  دعایت عَلَم چهاردهم می ‌آید

ششمین آینه‌ات آمد و پروانه شدیم
سر زلفیم که با مرحمتش شانه شدیم

مرد این راه نبودیم که مردانه شدیم
شیعه‌ی جعفری خادم این خانه شدیم

آسمان را کلماتش سخنش پر کرده
و خداوند بر این جلوه تفاخر کرده
 
باز پیچیده در این شهر پیامت آقا
پشت یک خانه تو هستی و قیامت آقا

عادت صبح تو شد عرض سلامت آقا
و سلام است فقط تکه کلامت آقا

از تو داریم سلامی پُر عطر و برکات
باز بر احمد و بر آل محمد صلوات

نظرات