حیران توست چشم پیمبر شناس‌ها

حیران توست چشم پیمبر شناس‌ها

[ حیدر خمسه ]
حیران توست چشم پیمبر شناس‌ها
ای فاطمه نگاه، خداوند یاس‌ها

از آتشی که هست به بامت رسیده‌اند
از شهرهایِ دور همه‌ی آس و پاس‌ها

جز تو حسین هیچ‌کسی را ندیده است
یعنی نمی‌رسند به گَردت قیاس‌ها

ای رفته بر جمالِ حسن، کوچه را نبند
پَرت است دائماً به تو هرجا حواس‌ها

هربار پیشِ عمه‌‌ی خود مدتی بمان
قدری نگاه کن به همین التماس‌ها

تو مرتضایِ دومی و تیغ اگر کشی
پیشِ تو می‌دوند همه‌ی عمر و عاص‌ها

ما عاشقیم قسمتِ ما بی ارادگی‌ست
پس با حسین نسبت ما خانوادگی‌ست

نظرات