جان به پیکرداشت وقتی مشکها جان داشتند کاش میشد ابرها آن روز باران داشتند کاش می شد قطرهی آبی به خیمه میرسید آبها هم کاش که حرپشیمان داشتند آب باعث شدکه مردی آب شد پیشه همه آب از شمرگویا اذن میدان داشتند کودکی آرام شدبالای لای تیرها بعدازآن گهوارهها خواب پریشان داشتند سورهی کوچک که روی دست بابا ذبح شد مجلس مرثیهای آیات قرآن داشتند چون خدای کعبه بود ولایق تسبیح بود آن که را زیر عبای عرش پنهان داشتند هیچ داغی مثل داغ کودک شش ماهه نیست اهل بیت از حرمله بغض دوچندان داشتند