
تا نسیم وصل جانانم رسید در فراغت شام حجرانم رسید عاقبت پیغام سلطانم رسید نامهای با عطر رضوانم رسید باز کردم نامهی محبوب را شکر کردم این سفیر خوب را تا که دیدم دست خط دلبرم اشک شوق امد ز چشمان ترم گفته بودی بار بند ای خواهرم گفتم ای چشم، امر امر رهبرم بار بستم راهی ایران شدم همسفر با جمعی از شیران شدم در میان راه همچون کربلا روبهرو شد کاروان ابتلا داغها دیدم در راه ولا شد دلم مانند زینب مبتلا همچو زینب حال مضطر دیدهام کشتهی هجده برادر دیدهام باز هم دین خدا مظلوم شد خواهر از دیدار تو محروم شد در مسیر یاریات مسموم شد قم ز احوال دلم مغموم شد گرچه تقدیر از خراسان شد جواب من نگینم اهل قم شد چون رکاب اینهمه محصول یک پیغام شد باز احیا یک به یک احکام شد شهر قم دروازهی اسلام شد سربلند از نهضتم آقام شد من اسیری را نکردم تجربه سر به زیری را نکردم تجربه من ندیدم طفل تشنهکام را ظلمهای کوفی بدنام را ماجرای ازدهام شام را قصهی باران سنگ بام را آستین من نشد روی سرم دست نامحرم ندیده معجرم من ندیدم خندههای حرمله زیر چکمه بانوان قافله پای دختر بچهها پر آبله از همه بدتر یا امام را میان سلسله من ندیدم گوشهی ویرانه را آل عصمت در دل میخانه را وای من از عمهی مظلومهام عمههای زیر پا مضروبهام فاطمیهای چنان مکشوفهام ای برادر جان بیا معصومهام خود به بالینم بیا تا جان دهم جان شیرین در ره جانان دهم