تا روی دست خویش پسر را بلند کرد تیر سهشعبه آهِ پدر را بلند کرد برگشته بود سر به عقب بس که تشنه بود از دردِ تیرِ حرمله سر را بلند کرد وقت بُرون کشیدن تیرش خیال کن از روی جسم فاطمه در را بلند کرد هزار سال گذشت از حکایت لیلی هنوز مردمِ صحرانشین سیَهپوشند هرکسی نان و آب بَرَد طعمهی شمشیر شود تو چه گفتی که گلویت هدفِ تیر شود ز من بگوی به گلچین تلاش بیهوده کردی گلی که آب نخورده دگر گلاب ندارد هر کودکی ز تاب رود گریه میکند او خنده زد به صورت بابا و ز تاب رفت میزنی خنده به من علت چیست مگرم خندهی دشمن بس نیست
باسلام خدمت همگی واقعا حاج حسن آقای خلج از بهترین روضه خوانهای تهران هستند که آدم باشنیدن صداشون و روضه هاشون به حالات روحانی میرسه نفست گرمتراز همیشه رحمت به شیرمادر