بیهوده قفس را مگشایید، پَری نیست جز مشتِ پَری گوشهی زندان اثری نیست گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم اما به سیَهچال صبا را گذری نیست تا بال و پَری بود قفس را نگشودند امروز گشودند قفس را که پَری نیست **** یافت آن گل را ولی پَرپَر شده پاره پاره پیکری بیسر شده گفت آیا یوسفِ زهرا تویی؟ آن که من گم کردهام، آیا تویی؟ **** من و جدا شدن از کوی تو، خدا نکند خدا هر آنچه کند از تواَم جدا نکند