
بوی ایثار و شهادت بوی خون می آید عشق از پرده ی اسرار برون می آید این سوی معرکه آوای جنون می آید آن سوی معرکه پیوسته قشون می آید این حسین است که سرسلسله ی مستان است ((امشبی را شه دین در حرمش مهمان است)) کربلا آینه در آینه حیران حسین لشگر جن و ملک گوش به فرمان حسین همه ی کون و مکان دست به دامان حسین زینب آواره ی گیسوی پریشان حسین آنچه عشاق ندارند سر و سامان است ((امشبی را شه دین در حرمش مهمان است)) ساقی امشب به قدح باده ی غم می ریزد عصر فردا همه ی عرش به هم می ریزد خون سقای ادب پای علم می ریزد دشمن از جانب هر سو به حرم می ریزد زینب از ماتم فردای حرم گریان است ((امشبی را شه دین در حرمش مهمان است)) بین دشمن پسر فاطمه بی یاور بود شب مظلومیت عترت پیغمبر بود کربلا شاهد دل کندن یک خواهر بود بین یک عاشق و معشوق شب آخر بود شب عاشق کشی و دلبری جانان است ((امشبی را شه دین در حرمش مهمان است)) حضرت فاطمه در کرب و بلا بود امشب دل یاران پر از ایمان به خدا بود امشب بر لب اهل ولا ذکر و دعا بود امشب ذکر طفلان حرم (( وا عطشا )) بود امشب شب پایانی آرامش این طفلان است ((امشبی را شه دین در حرمش مهمان است)) بعد سقا نکند از حرم عزت برود از خیام پسر فاطمه حُرمت برود نکند دختر زهرا به اسارت برود مَعجر عمه ی سادات به غارت برود همه ی دشت پر از عطر خوش ایمان است ((امشبی را شه دین در حرمش مهمان است)) *** [زینبو نگذار با غصه هاش داداش داداش داداش داداش جدا شو از من یواش یواش داداش داداش داداش داداش زن تنهای این غروبم تو نرو تا که پا نکوبم تو بری خواهرت اسیره الهی زینبت بمیره او می دوید و من می دویدم او سوی مقتل من سوی قاتل او می نشست و من می تشستم او روی سینه من در مقابل او می کشید و من می کشیدم او خنجر از کین من آه از دل او می برید و من می بریدم] ***