بر دیده بارِ گریه کشیدن چه فایده طعم وصال را نچشیدن چه فایده پشت سر جنازه دویدن چه فایده خود را اسیر مرگ ندیدن چه فایده وقت عروج، بی پر و بالی من بد است این کولههای پاره و خالی من بد است کورم، عصاکِشَم شده هر کور دیگری دنیا فریب داده مرا جور دیگری سر در نیاوَرَد کسی از گور دیگری ای قبر تنگ، آمده مامور دیگری تا حکم شد که محکمهاش را بیاورید اسم علی و فاطمهاش را بیاورید ربّ الکریم، درد گدا را چه میکنی؟ عبد فراری آمده، حالا چه میکنی؟ با آبروی ریختهی ما چه میکنی؟ باشد نبخش، با دل زهرا چه میکنی؟ مادر گرفته بار گناه مرا به دوش تا دیگ رحمتت بزند در خرابه جوش رحمی به اشک صورت این رو سیاه کن افتادهام ز چشم همه، یک نگاه کن فکری برای سائل بیسرپناه کن یک شب مرا میان نجف سر به راه کن هرچند بندهی تو گنهکار آمده ما را بخر، علی سر بازار آمده دیگر علی خودت کم ما را درست کن این غصههای عالم ما را درست کن حال غریب و درهم ما را درست کن یک کربلا ببر، غم ما را درست کن بالاسر جنازهام از کربلا بخوان از پیرهن که نیست و از بوریا بخوان بالاسر حسین، به جانش که ریختند با چوب و سنگ روی دهانش که ریختند با نیزهها به صوت اذانش که ریختند با چکمه روی قدّ کمانش که ریختند خواهر به مادرش که رسید التماس کرد مادر رسید و شمر، پسر را خلاص کرد شبهای جمعه میگیرم هواتو اشک غریبی میریزم برا تو بیچاره اون که حرم رو ندیده بیچارهتر اون که دید کربلاتو