باد یک مرتبه گیسوی تو را ریخت به هم مو نه این تودهی خوشبوی تو را ریخت به هم ناگهان شانهای از جنس عمودِ آهن فرق یک پارچهی موی تو را ریخت به هم موج سر نیزه که اینگونه تلاطم دارد حالت کشتی پهلوی تو را ریخت به هم همه ذهن تو درگیر حرم بود که تیغ عصب اصلی بازوی تو را ریخت به هم جا برای لب من نیست چرا که لب تیر بس که بوسیده تو را روی تو را ریخت به هم تا که از معجر زینب به تو گفتم دیدم باد یک مرتبه گیسوی تو را ریخت به هم