ای کربلایی دلبرم جا ماندم آقا یابن الحسن تنها و رسوا ماندم آقا خوبان درگاهت سر و سامان گرفتند دور از حرم من بی سر و پا ماندم آقا سستی ایمانم مرا از چشمت انداخت بس که اسیر اهل دنیا ماندم آقا یاد منِ جا مانده هم در کربلا باش دلتنگ یک لحظه تماشا ماندم آقا گفتم چه سازم تا که تحویلم بگیری گریان برای مشک سقا ماندم آقا بیچاره سقای عطشانی که آخر حتی نخورد آب گوارا ماندم آقا میگفت با گریه حلالم کن برادر شرمندهی اطفال و زنها ماندم آقا