حسین ای وای ای وای ای وای... اَمون از گودال، به پا شد جنجال ببخشند سادات، تنت شد پامال میون اعداء غریب و تنها رو خاک افتادی زدی دست و پا نانجیبا از راه رسیدن و پیکر زخمیت رو کشیدن و اشکهای زینب رو ندیدن و وای بی هوا میزدنت وای با عصا میزدنت حسین ای وای، ای وای، ای وای... وای امان از زینب که شد جون بَر لب دو چشمش خون بود تو اون تاب و تب میزد روی سَر میگفت: ای مادر حسین رو کشتند یه عده کافر هر کسی از راه اومد تو رو میزد یکی با مشت و دیگری لگد تا که دیدند افتادی از نفس یکی هم خواهرتو میزد حسین ای وای، ای وای، ای وای... حسین...