اشکات می‌ریزه رو گونه

اشکات می‌ریزه رو گونه

[ ابوذر بیوکافی ]
اشکات می‌ریزه رو گونه
دلم پریشونه، فدای خشکی لبات

مادر بخواب دیگه حالا لالا لالا لالا
گریه نکن گرفت صدات

عطش داری، ابر بارون شدم
زار و حیرون شدم، دل پریشون شدم از غصه

منو شرمنده نکن پسرم
آب نداره حرم، می‌سوزه جگرم از غصه

دارم از حالت خبر
بسه شدم خون‌جگر

زبون رو لب‌هات نکش
هی نزن بال و پَر

لای لای علی اصغر... 

ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده
گوشه‌ای از کربلا جا و مکانم بده

گِرد حرم دویده‌ام، صفا و مَروه دیده‌ام
هیچ کجا برای من کرب و بلا نمی‌شود

بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا

تشنه‌ی آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا

نظرات