یااباالمظلوم

یااباالمظلوم

[ عبدالحسین ]
یااباالمظلوم
سرت و بغل میگیرم ولی آروم
تو سرت زخمیه من زخمیه بازوم
یااباالمظلوم

یااباالمظلوم
مثل مادرت شده این روزا پهلوم
پا میشم دست میگیرم به سر ِ زانوم
یااباالمظلوم

چه لبِ پر خون و ؛ چه آه و افسوسی
هر چی می بوسمت ؛ منو نمیبوسی
یا منو ببر یا ؛ پیشم بمون بابا
برای دخترت ؛ قرآن بخون بابا

عمه جانِ سه ساله

بی هوا افتاد
زدنش اینقدر از رو ناقه ها افتاد
دختر سه ساله زیر دست و پا افتاد 
بی هوا افتاد

بی امان میرفت
دختری افتاده بود و کاروان میرفت
ساربان با عجله خنده کنان میرفت
بی امان میرفت

تنهای تنها بود ؛ تنها تو صحرا بود
چشمش از راه دور ؛ به سر بابا بود
خسته بود خوابش برد ؛ اومد زجر نامرد
با تازیانه و ؛ سیلی بیدارش کرد

عمه جانِ سه ساله

بی هوا میزد 
من و بیشتر از همه تو بچه ها میزد
آخه دختر سه ساله رو چرا میزد
بی هوا میزد

بی امان میزد
منو مثل عمه با تهِ سنان میزد
حرمله خسته میشد ساربان میزد
بی امان میزد

الهی دختری ؛ زیر پا نیفته 
نیمه‌ی شب گیرِ ؛ نامردا نیفته
هم چشم من تاره ؛ هم گوشم شد پاره
این زجرِ بی حیا ؛ عجب دستی داره

منبع:کانال روضه مجمع الذاکرین

نظرات