اشکم رَوَد ز چشم، چون ابرِ در بهار

اشکم رَوَد ز چشم، چون ابرِ در بهار

[ احسان پیریایی ]
اشکم رَوَد ز چشم، چون ابرِ در بهار
روزِ زمانه شد، از غصه شامِ تار ۲

هم عرش و هم بهشت ، رنگ عزا گرفت
غوغای روضه باز، در سینه پاگرفت ۲

کسی - در حجره دست و پا زد
غمی - آتش به ماسوا زد ۲

ای هادیِ اُمَم ، ای صیدِ خورده تیر
ای گشته از جفا، در خانه ات اسیر ۲

با زهر کینه ها، از پا فتاده ای
بر خاکِ غصه ها، سر را نهاده ای ۲

غمی- آتش به ماسوا زد
کسی- در حجره دست و پا زد ۲

منبع:سایت بی پلاک

نظرات