یابن الحسن بگو الان کجای این عالم هستی

یابن الحسن بگو الان کجای این عالم هستی

[ محمدرضا میرزاخانی ]
یابن الحسن بگو الان
کجای این عالم هستی
شاید که کرب‌وبلایی
غریب و تنها نشستی

هیشکی به فکر شما نیست
چقدر غریبی عزیزم
حتّی نشد که یه بارم
به یاد تو اشک بریزم

آه
روز و شب داره می‌گذره ولی از تو نیست اثری
یک نفر نمی‌گیره این روزا از شما خبری
تو نشستی که تا فقط یه نفر صدات بزنه
هیشکی نیست بخدا دم از غم و غصّه‌هات بزنه

السّلامُ علیک یا اباصالح...

*****

ببخش منو یابن زهرا
اگر که یادت نبودم
گناه و غفلتِ از توست
اگر که سرزده بودم

حالا به پا تو میُفتم
منو حلالم کن آقا
توبه‌مو از من قبول کن
تو رو به امّ ابیها

آه
قول می‌دم که دیگه عوض بشم و گناه نکنم
هیچ‌کسی رو به غیر تو آقاجون صدا نکنم
از تموم جهان فقط واسه من تو موندی و بس
ترسی دیگه ندارم آخه تو سختیام یکی هست

السّلامُ علیک یا اباصالح...

*****

نمی‌شه باورم اصلاً 
افتادی روی زمین و
حالا چجوری بدم من
جواب امّ بنینو 

این‌همه نیزه چجوری
جا شده تو پیکر تو
شکسته فرقت بگو کی
عمود زده به سر تو

آه
ای پناه حرم بدون تو بی‌پناهه حسین
ریخته روی زمین با نیزه‌ها تکیه‌گاه حسین
مَشک تو یه طرف کنار فرات، علم یه طرف
تیکه تیکه‌ی دستایی که شده قلم یه طرف

السّلامُ علیک یا ابوفاضل...

*****

ببین که از خیمه زینب
گرفت نوای اسیری
بعدِ تو آماده می‌شه
حرم برای اسیری

بعدِ تو واسه رقیّه
یه خواب راحت حرامه
جای رقیّه میونِ
برده‌فروشای شامه

آه
پاشو دیگه نذار به سمت حرم اشاره بشه

*****

بالای تخت قائله‌ای بود، وای من
پیش رباب حرمله‌ای بود، وای من
زینب میان سلسله‌ای بود، وای من
چوبِ بدون حوصله‌ای بود، وای من

*****

آی بدنم عمو عبّاسم
سوخته تنم عمو عبّاسم
بد زدنم عمو عبّاسم
آی دهنم عمو عبّاسم

******

دست عدو بزرگ‌تر از صورت من است
یک ضربه زد، دو گونه‌ی سرخم سیاه شد

نظرات