با تو ای دوست گفتگو دارم مثل باران به اشک دیدهی خویش بر درت میل شستشو دارم آمده باز سائل عرفه هست امروز فرصت آخر وای بعد غروب مزدلفه گر نبخشی کجا رومدیگر یا رب ای خالق جمال علی من جا مانده را دگر دریاب مست عشق علی غلام حسین من ز ماه مبارک آمدهام بگذر از من به خاطر زهرا احمد و حیدر و حسین و حسن همه در فکر چاکر زهرا من که از قافله جدا ماندم من گدایم گدای زهرایم همچنان قنبر علی عمریست من غلام سرای زهرایم تو مگر ای خدا خدای علی مست ایوان طلا نمیخواهی تو مگر ای خدا خدای حسین زائر کربلا نمیخواهی کاروان میرود کجا دل شب صاحب ترویه شده دلخون نیمه شب میرود غریبانه صاحب خانه از حرم بیرون همه دارند میروند منا حاجی ما به کربلا راهی همه مسلخ روند و او مقتل چشم زینب به حنجرش گاهی دست و پا میزند چو ذبح عظیم دست و پا میزند چو او زهرا نحر منحور میشود چو حسین ذبح عظمی میشود چو او زهرا آه از تل زینبیه مگو دستها ناگهان به سر میخورد خاک میریخت بر سرش زینب نیزهای داشت بر جگر میخورد