پر از شراره‌ی غم جز دلی کباب نداری

پر از شراره‌ی غم جز دلی کباب نداری

[ حاج اسلام میرزایی ]
پُر از شراره‌ی غم، جز دلی کباب نداری 
میان سینه‌ی خود غیر اضطراب نداری 

نه مُسلمی، نه بُرِیری، نه عابسی، نه زُهیری
مدافعِ حرمِ پای در رکاب نداری 

دَمِ ورودیِ بابُ‌الرضا رسیدم و گفتم 
تویی غریب که جز گنبدی خراب نداری 

تو شرحِ ماوَقَعِ کوچه نانوشته بگویی 
تویی پیمبرِ روضه، ولی کتاب نداری 

مخواه روضه چنان راز سر به مُهر بماند 
بگو به کوچه چه دیدی؟ چرا جواب نداری؟

******

بدجوری سیلی زد بهت، جلو چشای من
نمی‌رسه به گوش تو، مادر صدای من

صدام زدی بیا بگیر دست منو حسن

بشکنه دست اون مردک رزل و پست
یه جوری سیلی زد بهت، گوشواره‌تم شکست

گرفته بود صدات، تار شده بود چشات
وقتی زمین خوردی لگد می‌زد به دست و پات

ای مادرم

کاشکی می‌مردم مادر، کاشکی نمی‌دیدم من
به اشک من قنفذ و، مغیره می‌خندیدن

نظرات