پدر از پسر خجالت کشید

پدر از پسر خجالت کشید

[ ابوذر بیوکافی ]
پدر از پسر خجالت کشید
جمله‌ی حسین به مُنوا رسید

تیرِ حرمله تو حرفش پرید
پدر از پسر خجالت کشید

من الُاذن الی الُاذن
من الورید الی الورید

سه شعبه رد شد از گلو
به شونه‌ی پدر رسید

از زخمِ خنجرو از زخمِ قلبِ شاه
از گریه‌یِ رباب از خنده‌یِ سپاه

لای لای علی علی
لای لای علی علی

امیدِ رباب شده ناامید
پشتِ خیمه‌ها مادرِ شهید
دستِ غارتِ نیزه‌دارو دید

من الُاذن الی الُاذن
من الورید الی الورید

نیزه‌ به جایِ تیر اومد
دوباره حنجرو برید

وای وای وای وای
وای وای وای وای

از حرمله خدا هیچ وقت نمی‌گذره
گهوارَ رو داره از خیمه می‌بره

لای لای علی علی
لای لای علی علی

رنگ چهریِ مادرش پرید
علی رو که دید موهاش شد سپید
با گریه می‌گفت دیگه بس کنید

من الُاذن الی الُاذن
من الورید الی الورید

سَرِ پدر سَرِ پسر
میونِ مجلسِ یزید

وای وای وای وای
وای وای وای وای

تازه شده بازم داغ دلِ رباب
با چوبِ خیزرون تو مجلسِ شراب

لالایی می‌خونم تنهایی می‌سوزم
رویِ لبِ خشکت لبخنده هنوزم

دارم برایِ تو این‌جا گلِ نازم
از خاک بیابون گهواره می‌سازم

پسرم واسه تو چه آرزوهایی که داشتم
ولی حالا تورو تو خاکِ این صحرا گذاشتم

اگه این قبرو کَندَم اما از تو دل نَکَندم
ولی باید دیگه این چشمایِ نازو ببندم

جوابِ مادرتو چی میگم ای عزیزم
بگو چجوری حالا رو جسمت خاک بریزم

علی لای علی لای  لای
علی لای لای علی جان

نظرات