
وای از بخت سیاهم در سیهچالم هنوز موسفیدم روسیاهم غرق آمالم هنوز ناسپاسم که بهجای شکر کفران میکنم بستهام دل بر تو و کفران اعمالم هنوز عمر من را میبرد سمت سرازیری قبر بسکه از تو غافلم شبها نمینالم هنوز مرگ شاید که مرا از خواب مستی پا کند رنج جان مردمم با جار و جنجالم هنوز اینهمه اظهار فضلم کار دستم میدهد وقت پاسخ بر نکیر و منکرت لالم هنوز من اگر دلواپسم دلواپس من فاطمهست او گرفته با علی زیر پر و بالم هنوز