همراه خود میاور ای شاه زیورآلات اینها به خانواده دادند قول سوغات شب تا سحر نشستم زانو بغل گرفتم ای وای از این خیالات نامسلمین کوفه با مسلمت چه کردند خوب است تازه اینجا وای از بلاد شامات ای وای از زنی که در ازدحام باشد من رد شدم خلاصه از کوچه با مکافات با عفت رباب و حجب و حیای زینب دارند کوچهها و بازارها منافات * * * * اینجا که گود بود چرا خوردهای زمین جایی دگر نبود سرت را جدا کنند