نفس بُریده، باسپاهی از آه

نفس بُریده، باسپاهی از آه

[ ابوذر بیوکافی ]
روزای عمرم
رفته و هنوزم
من دارم با روضه‌ت
می‌سوزم

(با تو خوبه حالم
توی این زمونه
کاش بشه آقا این نوکری ما تا ابد بمونه) ۲

(توو روضه‌ت آروم نمی‌گیرم
چرا از داغت نمی‌میرم؟!) ۲

شنیدم با، نیزه روی خاک، هی تو رو کشیدن۲
تو رو پیش، چشم مادرت، زنده سربُریدن

(حسین عزیز دل من)*

(نفس بُریده
باسپاهی از آه
اومدی به گودال
عبدالله) ۲

خیلی سخته در این
لحظه‌های جانکاه
جلوی چشمام، میزنی بال و پر، می‌خونی «وا اُمّاه»

(تو که بودی زینت دوشم
نشو پرپر بین آغوشم) ۲

نداره گُل‌برگِ پیکرت، طاقت این هجمه
چی می‌کِشه، از غم دوری‌ت، مادر تو نجمه

(ای نوجَوونِ سپاهم)*

عزا می‌گیرم
این دمای آخر
ای عزیزِ جونِ
برادر

گلوت و می‌بینم
با دو دیده‌ی تر
بین آغوشم تو دست و پا زدی، مثله علی‌اصغر

به من بسته شد راه چاره
شده با تیر حنجرت پاره

شد از خونِ، پاکت عبدالله، خاکِ این مقتل گِل
روی سینه‌م، جون دادی ای وای، مثلِ مرغِ بِسمِل۲

(ای نوجَوونِ سپاهم)*

نظرات