لطفی که کرده‌ست خجل بارها مرا

لطفی که کرده‌ست خجل بارها مرا

[ حاج محمدرضا طاهری ]
لطفی که کرده‌ست خجل بارها مرا
برده است تا دیار گرفتارها مرا

رؤیای یوسفانه‌ی دیدارت ای عزیز
آواره کرده در دل بازارها مرا

با یک کلاف کهنه از این عَبدِ روسیاه
قابل بدان میان خریدارها مرا

ای گل! ببین که دوری از نرگسِ رُخَت
یک عمر کرده هم‌نفسِ خارها مرا

در ساحل نجات تو پهلو گرفته‌ام
سیل گناه برده اگر بارها مرا

یاد لبان خشک ترک خورده‌ای مدام
برده به کربلا دَمِ افطارها مرا

نظرات