ليش اليحبـوني .. لازم يتعبـوني چرا هر کی منو دوست داره، باید عذابم بده؟ يافـرحة عيـوني .. من چـانو اويـاي ای شادی چشمهام، وقتی با من بودن صار الهجـر مـوتي .. والفـرگة تابـوتي فراقم شده مرگم، جدایی تابوتم شده لوصيـحت صـوتي .. مايعبـر اشـفاي اگه با صدام فریاد بزنم، کسی نمیاد واسه شفا كافي يادنيا بعد مابيه حيل بسّه دیگه دنیا، دیگه توانی توی من نمونده فارگت حد ماطلع بعيوني شيب رفتم تا جایی که حتی پیری هم تو چشمم دیده نشد آنه غالي وچانو ايسـموني خير من باارزش بودم، و بهم میگفتن خیر و خوبی هسه واگف والتفت مثل الغريب الان وایسادم و برگشتم مثل یه غریبه الفاگد تبين جروحه ابلايه شوف کسی که عزیزشو از دست داده، زخمش بدون دیدن هم معلومه يعرف المجروح حتى المو طبيب دل زخمی رو حتی دکتری که کور هم باشه میشناسه آنه المثل روحي .. من عدهم اجروحي من شبیه روحم، زخمای من از طرف اونهاست عافوني وي نوحي .. وآنه الهم افـيـاي منو با نالم تنها گذاشتن، ولی من وفا داشتم به غمهات فارگت وين المثل روحي ولگيت گشتم دنبال شبیه روحم، ولی پیداش نکردم المثل روحي ايتعب ابوكت الوداع کسی شبیه روحم، تو وقت خداحافظی زجر میکشه ماي واندل من أطيـحن وين أطيـح نمیدونه وقتی میافتم کجا بیفتم صعبة عالينـدل إذا صاحوله ضـاع سخته برای کسی که گمشدهست اگه صداش بزنن عافني الشايل خيالي ابين اديـه کسی که خیالم رو با خودش داشت، منو رها کرد الچان ينغث لو مشه اخيالي اعله گاع اگه خیالم روی زمین راه میرفت، شاید اونم ناراحت میشد هسه اختلف حالي .. گمت اسحل اخيالي .. غالي بظهر غالي .. واتنطر الجــاي الان حالم عوض شده، خیالمو دنبال خودم میکشم، عزیز روی دوش عزیز، منتظر بعدیام عودوني اعله الضوه وطفو ضـواي منو به نور عادت دادن، اما چراغمو خاموش کردن دنيا وصياح وأحس مابيها صـوت دنیا پر از فریاده، ولی من حس میکنم توش هیچ صدایی نیست چانت الناس اشكثر بس إحنه روح آدمها زیاد بودن، ولی ما خودِ روح بودیم وچنه مثل الدم إذا نطلع نموت ما مثل خون بودیم، اگه بیرون میاومدیم، میمردیم چنه نتگاسم هـوى الله ومستحين ما هوای خدا رو تنفس میکردیم، با شرم و حیا والسوالف للگلب چانت تفوت حرفا مستقیم میرفتن توی دل هسه اشهگ انفاسي .. وأعثر واهز راسي .. واتطشـرّت ناسي .. يادنيه بهــداي الان نفسهام سنگین شده، میخورم زمین، سرمو تکون میدم، آدما ازم پاشیدن، ای دنیا آروم باش خلصت روحي وبعدّ مابيه روح روحم تموم شده، دیگه چیزی ازش نمونده كافي يادنـيه اشوكت يوصل سراي بسّه دیگه دنیا، کی سرای آخرم میرسه؟ آنه فارگت اليحط گلبه اعله اديه من کسیام که دلشو کف دستش میذاره ولو ردت روحه يگلي اشويه هاي اگه روحشو بخوام، میگه یه کم صبر کن آنه عطشان اعله وجه الما يجون من تشنهام به رویی که دیگه سراغم نمیاد كون اريدن ماي اسوي الدنيه ماي اگه فقط آب میخواستم، کل دنیا رو آب میکردم اسمع گمت صـايح .. معقولة ضل طـايح .. مو للعطش رايـح .. هوَ آنه أبو المــاي بشنو، من بلند داد زدم: ممکنه همینطور افتاده بمونم؟! مگه من برای عطش رفتم؟! من که خودم "پدر آبم" كلشي هين بس صعب فگد العزيز همه چی آسونه جز از دست دادن عزیز يريد حيـل وآنه ماضـل بيه حيل نیاز به زور داره، ولی من دیگه توانی ندارم هوَ اليضل وحده ايموت اعله كيف کسی که تنها میمونه، کمکم میمیره كلش امبين أبو فراگ الثگيـل خیلی معلومه اونایی که داغ سنگینی دارن يدّعي گبل المُغـرب الماعنده ناس کسی که کسی رو نداره، قبل از غروب دعا میکنه الدنيه كون اتخلص ومابيـها ليل ای کاش دنیا تموم بشه و دیگه شبی توش نباشه ماعايش الحيره .. بس الفگد ديره .. هاي السمه زغيره .. لليفگد اهــواي من توی سردرگمی زندگی نمیکنم، ولی غم از دست دادن یه سرزمینه... این آسمون برای کسی که زیاد از دست داده خیلی کوچیکه