روزای من غصه، همه شبام گریه مجروحم از ماتم، مرهم برام گریه گرسنه و تشنه، کشتن امامم رو شده سر سفره، آب و غذام گریه کبوترای حرم رو یادم نرفته پرپر زدن توی خیمه بی آب و دونه دیگه بعد از شام و کوفه هیچوقت نذاشتم یتیمی تو غصهی نون شب بمونه عمریه هر شب میگم زیر لب از داغ این غم خَلِّصنی یا رب امون از این غم ***** توی گلوم مونده، بغضی که سنگینه گرچه ندیدم که، عمه چی میبینه ولی شنیدم که، همش صدا میزد جای نشستن نیست، رو تن آئینه میدیدم وقتی میرفت خورشید سمت مغرب با اشکای عمه خون از ابرا میبارید میزد فریاد وامحمدا واحسینا با این ناله طاق عرش اعلی میلرزید سر که جدا شد سر و صدا شد میون خیمه محشر به پا شد امون از این غم ***** نمیره از یادم، مصیبتای شام از کربلا بدتر، کرب و بلای شام تو کوچه و بازار، زخم زبون خوردم چه تلخ و سنگین بود، حال و هوای شام دلیل این گریهها اون بزم شرابه دیدم دوباره نزول "والشمس" و اونجا زد بیحیا خیزران به آیات قرآن اون لحظه گفتم "کَفی بالله شهیدا" دلم کباب شد از غصه آب شد تا خواهر من کنیز خطاب شد امون از این غم -------------------------------------- انجمن ادبی تکیه نوکری