اشک روونم نمیده فرصت

اشک روونم نمیده فرصت

[ سایر سبک سازان ]
اشک روونم، نمیده فرصت
بیان کنم شرحِ غم مصیبت بابامو

یادم نمیره، داغِ اسارت
یادم نمیره کوچه و بازارِ شهر شامو

از بالای پشت بوما، ریختن آتیش بال و پرم سوخت
عمامه‌ام سوخت و سرم سوخت و تمومِ پیکرم سوخت

دست و پام بسته بود، با غل و زنجیر و طناب
عترتِ نبی رو، بردن توی بزم شراب 2

***
تصورش هم، برام عذابه

سرا رو بینِ هودج مخدّرات آوردن
هنوز رو دستام، جایِ طنابه

بچه‌ها توو دست و پاها، دائم زمین میخوردن
دور سرا رقصیدن و خندیدن و کردن تماشا

همه رو میبردن به سمت بازار برده فروشا
ما رو از همه جا، عبور دادن روا نبود

دختر علی و، محله‌ی قوم یهود
***

نظرات