در یازده بهارم تنها حسین گفتم

در یازده بهارم تنها حسین گفتم

[ سید مجید بنی فاطمه ]
در یازده بهارم تنها حسین گفتم
یاد حسن که کردم یک یاحسین گفتم

عمه نوازشم کرد زیرا حسین گفتم
به تو عمو نگفتم بابا حسین گفتم

باید همه بدانند در زیر دین هستم
عبداللهم ولی من عبدالحسین

مانند قاسم عزم کشته شدن که دارم
در رگ رگ وجودم خون حسن که دارم

گیرم زره ندارم یک پیرهنم که دارم
جای کلاه‌خودم عمامه من که دارم

بگذار من بیایم تا راه حل بسازم
مثل حسن بجنگم صدها جمل بسازم

بی اکبر و ابالفضل دور تو بود خلوت
گفتی بمان به خیمه گفتم عمو اطاعت

عمه مراقبم بود با صد هزار زحمت
تنها زدی به میدان آخر چقدر غربت

دیدم به قصد قتلت لشکر به راه افتاد
تا پیکر شریفت در قتلگاه افتاد

(باید همه بدانند در زیر دین هستم
عبداللهم ولی من عبدالحسین هستم) ۲

نظرات