
تا که بر لب روز و شب ذکر تو را دارم بیا تا به دیدار تو میآیم، به دیدارم بیا دانم از کوه گناهم چشمپوشی میکنی باز اذنم میدهی تا که تو را یارم بیا مور هم چون دیگران نزد سلیمان آمده کن قبول درگهت کم را چو بسیارم، بیا من خریدار توام یا تو خریدار منی؟! هیچکس چون تو نشد اینسان خریدارم، بیا تا صدایم میکنی من هم صدایت میکنم زیر هر فریاد، لبّیک تو را دارم بیا من نمیدانم تو دلتنگ منی یا که من دلتنگ تو هستم، کس و کارم بیا من سرِ راه توام یا تو سرِ راه منی؟! کاش این سر را سرِ راه تو بگذارم، بیا نالهام را میخری آیا از این دلسوخته؟ نالهی ناقابلی دارم به بازارم بیا گریه کن بر غربت جدّ غریبت، گریه کن آمدم با اشک باشم، یار دلدارم بیا من شنیدم نیزهباران شد تن پاک حسین تشنه جان داد آن شه بی یار و غمخوارم، بیا پیکرش را پیش اهل خیمه عریان کردهاند آبرو بردند از آن آبرودارم بیا از جفا خنجر کشید و از قفا سر را بُرید از دل گودال ناگه نالهی زهرا رسید حسین...