عاشق خسته دل و بی سر و پای حسنم

عاشق خسته دل و بی سر و پای حسنم

[ مهدی رسولی ]
عاشق خسته دل و
بی سروپای حسنم

گرچه در لشکر او میر و علمداری نیست
من علمدار غم و درد و بلای حسنم 

دوش دیدم ز سماء‌ خسته ندایی آمد 
حضرت‌ فاطمه‌‌ می‌گفت‌ فدای حسنم

گفت مادر که شوم مادر آن سینه‌زنی
که‌ کمی اشک بریزد زِ برای حسنم

********

آرزو به دل مادر شهیدم ماند 
کفن برای حسین و حرم برای حسن

********

ای پسر بی‌ حرمم 
حسن حسن حسن 

ای پسر بی‌کفنم
حسین حسین حسین 

************

پسر بچه یعنی یه دنیا غرور 
یه دنیا تب و شور و احساس ناب

یه قلب پر از شور و بی‌طاقتی
توی سینه‌ی بی‌قرار می‌شه قاب

تو قلب کوچیک پسر بچه‌ها 
زیاده محبت زیاده غرور
 
اگه جایی هم بغضشون‌ بشکنه
جلو گریه‌شون رو می‌گیرن به زور  

پسربچه اونه که اول میاد
همیشه برای کارای بزرگ

می‌خواد روی‌ عزمش حساب وا کنند
می‌شه هم قد آدمای بزرک

توی اخم و لبخندشون‌‌ می‌شه خوند
پسر بچه‌ها معدن غیرتن

پسر بچه‌ها واسه ناموسون 
پرازشور و بی‌تاب و بی‌طاقتن

همینا توی جبهه‌ها سالها 
جلو دشمنا سینشون شد سپر

همینا با سربندای یاحسین
گذر کردن از پا و از دست و سر 

همینا که شبها توی روضه‌ها
دل و جونشون رو به پرچم‌ میدن 

پسر بچه‌ها بس‌که با غیرتن
پای دین و ناموس جون هم میدن 

کی میدونه چی میگذره تو دلِ
 یتیمی‌ که داره غم بی‌اَمون

رفیقاش رفتن جلوی چشماچش
داداش رو حتی دیده غرق خون  

بهش عمّه گفت حواست باشه
عزیزم تو امروز دیده‌بان‌ منی

مبادا یه لحظه ازم دور بشی
تو میدون نمیری توجان من

یتیمی که از آهش عرش‌ خدا 
می‌لرزه داره بغضشو می‌خوره

دیده باچشاش روی دست عمو
داره تیر سر اصغرو می‌بره

کی می‌دونه‌ چی‌ میگذره تو دل 
پسر بچه‌ای که جلوی چشاش
 
عموش رو دارن تشنه سر می‌برن
از اون ور می‌ریزن‌ سر عمّه‌ها

پسر بچه‌ها مرد، دنیا میان
پر از شور و کم طاقت و غیرتی 

فقط کافیه چپ نگاشون‌ کنی
میمیرن ازاحساس ناراحتی

حالا فکر کن توی پس کوچه‌ها
یکی صورت ماه و نیلی کنه 

یکی مادراشونو "آروم می‌گم
با دست ستم سرخ سیلی کنه 

می‌میرن از این غم که تو شهرشون 
برای بابا خنجرا تیز شه 

بهاری که چشم انتظارش بودن 
یه روزی توی کوچه پاییز بشه

تو قلبای کوچیک مردونشون
می مونه، نمیگن، میگن راز بود 

فقط زیر لب زمزمه می‌کنن
کاش این کوچه‌ها بختشون

اگه بختِ در، بسته می‌موند آخ
اگه بخت این کوچه‌ها باز بود

تو از دست و دیوار و از میخ و در
چی بگم خدایا اینا راز بود 

یه رازو فقط می‎‌شه به پاه گفت
که این کارو بابام علی می‌کنه

بابا شب به چاه‌ها چی می‌گه خدا
اگه مرد گریه نمی! می‌کنه

پسر بچه‌ها خیلی‌ احساسی‌ان
پسر بچه‌ها مهر مادر می‌خوان

پسر بچه‌ها مَحرم مادرن
پسر بچه‌ها مرد دنیا میان

********

نشد تو کوچه‌ دستشو بگیرم
شدّت ضربشو بگیرم

********

کی میدونه چی میگذره تو دل‌ِ
پسر بچه‌ای که جلوی‌ چشاش 

عموشو دارن تشنه سر می‌برن
از اون ور می‌ریزن سرعمّه‌هاش
 
می‌‌چرخه همش تو سرش خاطره
نمی‌افته‌ از رو لبش‌ ای‌ خدا

نشه من‌ ببینم‌ عمو‌ جون‌ میده
نشم مثل بابام تو کوچه‌ها

منو عمه مأمور کرده فقط
حواسم به گودال باشه‌ همین

حواسش باید پیش خیمه باشه
ولی حالا چی‌ که‌ عمو‌ خورد زمین

ببین عمّه بارون سنگاشونو
به پهلو و ابرو و سر می‌خوره

چجوری‌ بمونم‌ فقط‌ عمّه‌جون
بمونم بهم‌ خیلی‌ بر‌ می‌خوره

ببین عمّه‌ از اسب‌ افتاد عمو
ببین‌ نیزه‌ خورد‌ آه پهلوش شکست

توی کوچه‌ هم‌ که زدن‌ مادر‌و
به دیوار خورد رو خاکا نشست

(تمام قدرتینی ثانی ییغدی بیر اَلینه
غدیرخم آجیغی تسویه حساب اولدی )


یکی دست بالا توی کوچه برد
الان داره شمشیر بالا می‌بره

منم رفتم عمّه نذار دق کنم 
ببینم سرش روی نی‌ها می‌بره 

************

دیدم از زیر پلک‌های پر خون
دیدم دویدی تو میدون 

گفتم که زینب خواهر 
امانتیمو برگردون 

برش‌گردون باباش رو به رومه
برش گردون کار من تمومه

****
ازروی زمین پاشو عمو
پاشو بریم حرم 
خشکه لبات چیزی نگو 
پاشو بریم حرم
تا نشدی تو زیرورو
پاشو بریم حرم

یکی شده دیگه 
پیکر و پیرهنت
نفس که می‌کشی عمو 
خون‌ میره‌ از تنت

سنان می‌خواد سرو 
به‌ نیزه‌ بند‌ کنه
کاش عمو عباس بود الان
شمر و بلند کنه

کنار زخمای تو 
زخمای من ناچیزن
تو تشنه ای با خنده
دور تو آب می‌ریزن

چی می‌بینه چشم‌ ترم
خدا به خیر کنه 
عمو‌ نمیشه باورم 
خدا به خیر کنه 
دارن میرن سمت حرم
خدا به خیر کنه 

اهل حرم حالا 
باید چی‌کار کنن
ازهمه جا محاصره‌ان
کجا فرار کنن 

آخ که قراره خون 
به دل خیمه‌شه
نامحرم اولی که 
داخل خیمه شه

نظرات