باز یل آمده است

باز یل آمده است

[ حاج عبدالرضا هلالی ]
باز یل آمده است
معنیِ حیّ علی خیرُالعمل آمده است
او غزال حرم است
تا قصیده بشود مثل غزل آمده است

نوجوان است ولی
ادبش گفت که از روز ازل آمده است
تازه‌دامادِ حسین
در حقیقت سفرِ ماه عسل آمده است

شتر سرخ کجاست؟
پسر صف‌شکنِ جنگ جمل آمده است
هدفش ازرق بود
در پی کشتن این حداقل آمده است

به‌خدا با رزمش
طرز جنگیدنِ سقّا، به مَثَل آمده است
یک نفر جنگیده
نعره‌ی حیدری از چند محل آمده است

لشکر از خواب پرید
بی‌مهابا همه گفتند، اجل آمده است
همه در حیرت او
عمّه زینب چه نقابی زده بر صورت او

سپرش را برداشت
آمد عمّامه‌ی سبز پدرش را برداشت
حرز یا فاطمه داشت
یا علی گفت و تمام هنرش را برداشت

از عمو بوسه گرفت
خاطرش جمع که بار سفرش را برداشت
از همه دل می‌کَند
تا که از مادرِ خود هم نظرش را برداشت

چون نهال است تنش
از چه رو مَردِ حرامی، تبرش را برداشت؟
وای از این رفتنِ او
زرهی نیست که اندازه شود بر تن او

خیمه غوغا شده است
نامه‌ی رفتنش انگار که امضا شده است
ای عمو زود بیا
نوجوانی وسط معرکه، تنها شده است

نجمه چشمش روشن!
چقدَر قاسم او خوش قد و بالا شده است
چه حنابندانی!
صورتِ غرق به خونِ تو چه زیبا شده است

زیر و بر شد بدنت
چقدَر نیزه که از روی تنت پا شده است

تو که قاسم بودی
از چه تقسیم شدی، جسم تو منها شده است
بد کشیدند تو را
قدّت انگار که اندازه‌ی سقّا شده است

چکمه‌ها جای خودش
نعل‌ها نیز برای تو مهیّا شده است
وای از این هلهله‌ها
سر عمّامه‌ات انگار که دعوا شده است

نوه‌ی فاطمه‌ای
چند تا کوچه برای زدنت وا شده است
چه گریزی زده‌ای
سینه‌ات مقتلی از روضه‌ی زهرا شده است
میخِ در نیست ولی
تیر هر قدر که می‌شد، به تنت جا شده است
****
خاک در چشم ترت گِل شده دامادِ حرم
کف و خون مانده به دور دهنت را چه کنم؟

زنده بودی و تو را نعل به این روز انداخت
استخوان‌های شکسته به تنت را چه کنم؟

سرِهم کردن تو شبه تنی هم نشود
نجمه از خیمه ببیند بدنت را چه کنم؟ 

کاش بادی نوزد تا که به خیمه برسیم
قاصدک وا بروی وا شدنت را چه کنم؟

نظرات