با غریب‌افتاده‌ی دور از وطن، بازی مکن

با غریب‌افتاده‌ی دور از وطن، بازی مکن

[ حاج محمود کریمی ]
با غریب‌افتاده‌ی دور از وطن، بازی مکن
با غرور مرد پیش چندزن، بازی مکن

نسل پیغمبر کجا و ناسزا‌ از بی‌حیا
با دل اهل حرم، ای بددهن! بازی مکن

پای خود از بوسه‌گاه دخت پیغمبر بکش
جانم آمد بر لبم با جان من، بازی مکن

سال‌ها با دست زهرا، شانه خورده موی او
با سر زلف رهایش دائماً بازی مکن

فاطمه با دست خود آن پیرهن را دوخته
نامسلمان! شرم کن؛ با پیرهن بازی مکن

آخرش که می‌بری پس راحتش کن لااقل
این‌قدر با نیزه‌ات با آن بدن، بازی مکن

ذبح، احکام خودش دارد، نمی‌دانی مگر؟
صید را زجرش مده؛ رگ را بزن، بازی مکن

نظرات