ای شاه! این غلام که هم‌رنگ روی توست

ای شاه! این غلام که هم‌رنگ روی توست

[ سید محمود علوی ]
ای شاه! این غلام که هم‌رنگ روی توست
عمری دراز شد که هوادار کوی توست

من کمتر از سراب شوم گر برانی‌ام
زیرا‌ که آبروی من از آبروی توست

رویم سیه که هست، تو روزم سیه مخواه
مَشِکَن دل مرا که در آن آرزوی توست
...
ای اهل عزا شد روضه به پا
هر کوچه‌ی شهر شد کرب‌وبلا
زیر علمت سینه می‌زنم
تُو روضه‌ی تو شد بیمه تنم

دوباره محرّمت رو دیدم
پرچم سیاهتو بوسیدم
نوکری‌تو می‌کنم هر ساله
ای پناه من، همه امیدم
...
السّلام ای بدنِ بی سر گرمادیده
السّلام ای سر مجروح کلیسادیده

با چه وضعی ته گودال کشاندند تو را
ما ندیدیم ولی زینب کبری دیده
...
کاش می‌شد بنویسم که گرفتار شدم
مثل خورشید، گرفتار شب تار شدم

مرد این شهرم و بر پیرزنی مدیونم
این هم از غربت من بود که ناچار شدم

من نمی‌خواستم علّت دلواپسیِ
معجر زینب کبری شوم، انگار شدم!

من بدهکاری خود را به همه پس دادم
به تو اندازه‌ی یک شهر بدهکار شدم

من در این خانه و تو در خانه خولی، تازه
با تو همسایه‌ی دیوار به دیوار شدم

کاش می‌شد بنویسم کفنی برداری
کفنی نیست اگر، پیرهنی برداری
...
حالا اومدی
حالا که خوابن تموم دخترای شام اومدی
حالا که نمی‌تونم بگم «اومد بابا»، اومدی

حالا اومدی
عمو عبّاسو نیاوردی چرا تنها اومدی

نظرات