سیسال استخوان به گلو گریه کردهام با چشم خوار رفته فرو گریه کردهام سیسال میشود که فقط آه میکشم با مشک اشک چشم خود از چاه میکشم اوّل مظلوم ... سیسال میشود که دگر پیر گشتهام از زندگی و جان و جهان سیر گشتهام سیسال یاد آن گل صد برگ کردهام هر لحظه از خدا طلب مرگ کردهام سیسال میشود که عزادار ماندهام آری سیاهپوش غم یار ماندهام اوّل مظلوم ... سیسال وقت گریهی بر روضهی فدک بر زخم بیکسی خودم ریختم نمک سیسال روضهخوان غروب مدینهام گریهکن قدیمی بازو و سینهام سیسال پیش یار مرا بیهوا زدند اوّل مظلوم ... یادم نمیرود که ورم کرد صورتش از یاد درد پهلوی او را نمیبرم اوّل مظلوم ... سیسال پیش اگر چه گذشته به اشک و آه از بیست سال بعد نباید که بگذرد صد سال بعد نه که همین بیست سال بعد کوفه رود به جنگ منو ال اطهرم صد سال بعد نه، که همین بیست سال بعد مقراض سهم میبرد از جسم اکبرم صد سال بعد نه، که همین بیست سال بعد بر نیزهها رود ... حسین ...