السّلام ای دل و دلدار، اباعبدالله ششمین سید و سالار، اباعبدالله همه با دیدن تو یاد حسین افتادند ای حسینیهی سیّار، اباعبدالله *** بالا گرفت تشنگی آنقدر در حرم کاخر اثر به کودکِ در گاهواره کرد تا گفت سبطِ احمدم و پورِ فاطمه ناگاه ابنِسعد به لشکر اشاره کرد *** ما حسینی شدگانِ نفسِ گرم توییم به تو هستیم بدهکار، اباعبدالله کار تو داده نتیجه چه قیامت کردند اربعین لشکر زوار، اباعبدالله مادری بودی و کوبید درِ بیتِ تو را آتش آن در و دیوار، اباعبدالله تو علی گشتهای و ابنربیع هم قنفذ وای از این همه تکرار، اباعبدالله این چه سرّیست که شد ذکر لبت وا اُمّاه؟ با زمین خوردنت هر بار، اباعبدالله *** گفتم خلیل زادهام آتش عقب کشید دستی به روی شانهی من با ادب کشید لعنت بر آنکه آتش از او باحیاتر است از پشت سر لباس مرا با غضب کشید *** در زیر پای اسب دو کودک زِ دست رفت چون کودکان پیاده و دشمن سواره بود یک رُخ نمانده بود که سیلی نخورده بود در پشت اَبر، صورت هر ماهپاره بود *** بیشانه نیز میشود امروز سر کنم زلفی که سوخته گرهاش وا نمیشود چوب از یزید خوردهای و قهر با منی از چه لبت به صحبت من وا نمیشود؟