السلام ای دل و دلدار اباعبدالله

السلام ای دل و دلدار اباعبدالله

[ حمید دادوندی ]
السّلام ای دل و دلدار، اباعبدالله
ششمین سید و سالار، اباعبدالله

همه با دیدن تو یاد حسین افتادند
ای حسینیه‌ی سیّار، اباعبدالله

***

بالا گرفت تشنگی آنقدر در حرم
کاخر اثر به کودکِ در گاهواره کرد

تا گفت سبطِ احمدم و پورِ فاطمه 
ناگاه ابنِ‌سعد به لشکر اشاره کرد

***

ما حسینی شدگانِ نفسِ گرم توییم
به تو هستیم بدهکار، اباعبدالله

کار تو داده نتیجه چه قیامت کردند
اربعین لشکر زوار، اباعبدالله


مادری بودی و کوبید درِ بیتِ تو را
آتش آن در و دیوار، اباعبدالله

تو علی گشته‌ای و ابن‌ربیع هم قنفذ
وای از این همه تکرار، اباعبدالله

این چه سرّی‌ست که شد ذکر لبت وا اُمّاه؟
با زمین خوردنت هر بار، اباعبدالله

***

گفتم خلیل‌ زاده‌ام آتش عقب کشید
دستی به روی شانه‌ی من با ادب کشید

لعنت بر آن‌که آتش از او باحیاتر است
از پشت سر لباس مرا با غضب کشید

***

در زیر پای اسب دو کودک زِ دست رفت
چون کودکان پیاده و دشمن سواره بود 

یک رُخ نمانده بود که سیلی نخورده بود
در پشت اَبر، صورت هر ماه‌پاره بود

***

بی‌شانه نیز می‌شود امروز سر کنم
زلفی که سوخته گره‌اش وا نمی‌شود 

چوب از یزید خورده‌ای و قهر با منی
از چه لبت به صحبت من وا نمی‌شود؟

نظرات