آن‌که علم از نفس او فوران داشت که بود

آن‌که علم از نفس او فوران داشت که بود

[ ابوالفضل بختیاری ]
آن‌که علم از نفس او، فوران داشت که بود؟
آن‌که اندیشه‌ از او شیره‌ی جان داشت که بود؟
آن‌که ایمان به وجودش، ضربان داشت که بود؟

خانه‌ای در حرم هر دل عاشق دارد
شیعه امروز از او، وعده‌ی صادق دارد

همه‌جا سایه‌ی فیضش به سر سرورهاست
حکم او، حکمت او، ژرف‌ترین باورهاست
چقدر خطبه‌ی او خط‌به‌خط دفترهاست
قالَ صادق، همه‌جا تاجِ سرِ منبرهاست

از اشارات نگاهش، لبِ ما جان دارد
از احادیثِ لبش، مذهبِ ما جان دارد

آن‌قدر گفت علی، روز و شب از حال علی
که جهان پُر شده از قالَ علی، قالَ علی
فیض او بود که دل رفت به دنبال علی
که فقط آلِ علی، آلِ علی آلِ علی

آن‌قدر گفت علی، بر لب ما جام علی‌ست
کوری دشمن مولا، همه‌جا نام علی‌ست

نفس اوست اگر گریه‌ی ما طولانی‌ست
نفس اوست اگر دیده‌ی ما بارانی‌ست
مقتل اوست اگر حالِ جگر، طوفانی‌ست
مجلس صبح و شبش، مجلس روضه‌خوانی‌ست

بی‌سبب نیست که سوزد جگرش گاه‌به‌گاه
حق بده، کُنیه‌ی او هست اباعبدالله

از روی شانه کشیدند؛ عبایش افتاد
ناگهان آمد و هُل داد و عصایش افتاد
ریسمان را که کشیدند به پایش، افتاد
فاطمه پشت سرش بود و به جایش افتاد

او زمین خورد، ولیکن ز روی مرکب نه
از روی ناقه نه، در خواب نه، غرقِ تب نه

دخترک بود و شبی تار که مهتاب نداشت
دخترک بود و تب و آه، ولی تاب نداشت
پای پُر آبله، جز گریه‌ی خوناب نداشت
دخترک بود، ولی زجر که اعصاب نداشت

تا خودِ قافله او را به روی خار کشید
مثل آن در که به پهلو، خطِ مسمار کشید

نظرات