آمدم خط روی خطا بکشم

آمدم خط روی خطا بکشم

[ حسین محمدی فام ]
آمدم خط روی خطا بکشم
کبر خود را به زیر پا بکشم

از خجالت، به سر عبا بکشم
نیمه شب منتّ تو را بکشم

آمدم مضطر و سر افکنده
توبه‌هایم شکسته، شرمنده

بی غم تو دوا ندارم که
بزنم ادّعا ندارم که
من کسی جز خدا ندارم که
غیر اهل کسا ندارم که

بد شدم آبروی زهرا ریخت
ولی اسمش گناه من را ریخت

از خودم سوی تو گریزانم
زیر قولم زدم، پشیمانم

باز می‌بخشی‌ام؟ نمی‌دانم
البته من گدای سلطانم

یاد من کرده یادش افتادم
دم باب الجوادش افتادم

گم شدم، کوله بار راهم کو
نامه‌ی بخشش گناهم کو

سفره‌ای که شده فراهم کو
به علی بی‌کسم، پناهم کو

من از این گریه‌ها هدف دارم
هوس باده‌ی نجف دارم

کمکت را به این گدا برسان
برکت خانه‌ی مرا برسان

حَسَنش را به داد ما برسان
پای ما را به کربلا برسان

آه شش‌گوشه، از تو دلگیرم
چون تو را در بغل نمی‌گیرم

یاحسین ناز کن خریدارم
زود ردّم نکن، گرفتارم

جان عباس بی‌کس و کارم
به اباالفضل دوستت دارم

خسته ام یا مُسبّب الاسباب
پیش ام البنین مرا دریاب

زینبِ قدکمان قیامت کرد
گریه از داغ بی‌نهایت کرد

از سر روی نیزه صحبت کرد
از نماز شبش روایت کرد

از شبی که نشست و گفت اُمّاه
ریخت جسم حسین تو در راه

قاسمم قد کشید و اکبر شد
اکبرِ تکّه تکّه، اصغر شد

اصغرم پشت خیمه بی‌سر شد
وضع سقا به نیزه بدتر شد

بزمشان بزم رقص و هلهله بود
مشک سقا به دست حرمله بود

دست نامرد، معجرم بود و
هر دو دستم روی سرم بود و

زیر چکمه برادرم بود و
چشم تارش سوی حرم بود و

دشمنش داد زد که بَردارَش
دم مغرب تمام شد کارش

نظرات