حیدر خمسه

یک کوزه‌ی بی آب، از دریا چه می‌داند

1191
20
یه کوزه‌ی بی‌آب از دریا چه می‌داند
یک مشت خاک از غربت صحرا چه می‌داند

یک سائل بیچاره از آقا چه می‌داند
از چهارده خورشید عقل ما چه می‌داند

ما دور از "قدریم" "إنا" را نمی‌فهمیم
"الحق که پایینیم و بالا را نمی‌فهمیم"

هر کس که در این خانه قنبر شد پشیمان نیست
کارگر اولاد حیدر شد پشیمان نیست

از خاک بود عاقبت زر شد پشیمان نیست
جاروکش صحنی معطر شد پشیمان نیست

این روزها باید رضا آباد ساکن بود
یعنی میان صحن گوهرشاد ساکن بود

نُه بار می‌گیریم ذکر یا رضا و بعد
نُه بار می‌چرخیم در صحن و سرا و بعد

نُه بار می‌سازیم راهی تا شما و بعد
نُه بار می‌آییم تا عرش خدا و بعد

شاید سحر باب الجوادت روی ما وا شد
"اولادنا اکبادنا" امروز معنا شد

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش