یه عالمه گریه به روضه بدهکارم تا خوب نشه زخمات دست برنمیدارم بذار حالا حالا نوکر شما باشم لحظهی مرگم تو خاک کربلا باشم بَده که پیش تو موی سرم سپید نشه بَده که نوکرت بمیره و شهید نشه من اصلاً اومدم برات شهید بشم تا تو قلب مادرت عزیز بشم سردم نکنی، طردم نکنی (عزیزم حسین، عزیزم، عزیزم) ۴ تو گودی مقتل دست و پا میزد سنان و دیدم که نیزه بیهوا میزد روی سرش ریختن تنش رو لگد کردن تو اون هیاهو ضربه از قفا میزد نفس نفس زد و ولی یهکم حیا نکرد صدای مادرم میومد اعتنا نکرد زد با یه دشنه پشت هم رو حنجرت بیحیا نشسته بود رو پیکرت موهاشو کشید، رگهاشو برید (عزیزم حسین، عزیزم، عزیزم) ٢ سر و جدا کردن آخ چقدر اذیت شد یکی صدا میزد نوبت غنیمت شد به سمت گودالش لشکری هجوم آورد هزار دفعه مردم پیکرش که غارت شد خودم رو میزدم میخندیدن به حالِ من میدیدم از رو تل دهتا سواره من رفت زیر مرکبا حسین من شد مقطعه مقطعه بدن شد غسل تنش، درهم کردنش (عزیزم حسین، عزیزم، عزیزم) ٢ سیاهی لشکر ماجرا شروع کردند سیر نشدن سمت خیمه و حرم رفتند میدویدن رو خاک دخترای معصومت گوشوارهها رو از گوش دخترا کَندند یه عده بیحیا سوار مرکب اومدند زنای خیمه رو با تازیونه میزدند وای یکی چادرم رو بیهوا کشید نفسم تو اون برو بیا برید رفت سایه سرم، تنها شد حرم عزیزم حسین، عزیزم، عزیزم