چهارده قرن بدون تو به ما سخت گذشت

چهارده قرن بدون تو به ما سخت گذشت

[ علی نجفی ]
چهارده قرن بدون تو به ما سخت گذشت
از زمانی که تو رفتی به گدا سخت گذشت

ما در آغوش تو بودیم زمانی اما
از زمانی که شدیم از تو جدا سخت گذشت

سر و سامانِ همه، بی سر و سامان شده‌ایم
طعنه خوردیم ز هر بی سر و پا سخت گذشت

نفسم آه شده، ناله ی جان‌کاه شده
تو بیا آه ، بیا آه ، بیا بی تو به ما سخت گذشت

*****

گوشه‌ی خیمه شور و حالی داشت
دیده‌اش اشکِ لایَزالی داشت
دائماً از خودش سؤالی داشت: 
دیشب او مژده‌ی وصالی داشت 

من که از عاشقان او هستم 
دست پرورده‌ی عمو هستم
حال که غرقِ آرزو هستم
تشنه‌ی جنگِ با عَدو هستم 

کاش می‌شد مرا خطاب کند
روی جانبازی‌ام حساب کند

کُنج بستر که جای ماندن نیست 
می‌زنم پر که جای ماندن نیست
خیمه دیگر که جای ماندن نیست
بعد اکبر که جای ماندن نیست

گر بمانم ز غصه می‌میرم 
آخر اذن جهاد می‌گیرم

نظرات