چشاش پُر از اشک میشه و تکیه به دیوار میکنه چرا نگاه میکنه هِی به آسمون؟ بخاطر زخم دلش با نمک افطار میکنه همش میگه: اِنّا اِلَیهِ راجعون میرسه بغض صداش به گوش ما یتیمای کوفه میشن بیپناه آسمونیا میپرسن از خدا علی مسجد میره یا به قتلگاه؟ خدا میدونه که چقدر دلش پُره دلش پُره، دلش پُره از ماجرای در به بعد دلش پُره دلش پُره، دلش پُره