مگر می‌توان از غمت گریه کرد

مگر می‌توان از غمت گریه کرد

[ مهدی رسولی ]
مگر می‌توان از غمت گریه کرد2
ولی بی تفاوت ز دنیا گذشت

مگر می‌توان داغدار تو بود
ولی ساده از داغ دل‌ها گذشت

مگر می‌شود روضه خوان تو بود
ولی خطی از رنج انسان نگفت

مگر می‌شود شمر را لعن کرد
ولی هیچ از شمر دوران نگفت

(ای آموزگار جوان‌مردی
اگر بودی امروز چه می‌کردی
کجا خیمه ات را می‌آوردی؟) ۲

به کوفه، به تهران، به غزه، به لبنان۲
کجای جان ای حسین جان

حسین جان، حسین جان، حسین جان، حسین جان.... 

اگر شیعه‌ی چشم‌های توام
چگونه نبینم جهان در غم است

چگونه نبینم من آن دست را
که در خون ده‌ها هزار آدم است

تو گفتی که با ظالمان زندگی
به جز خفّت و خواری و ننگ نیست

من از کربلای تو آموختم
که حق دل کودکان جنگ نیست

اگر با تو دنیا درآمیزم
به یاری مظلوم به پا خیزم
دگر خون به ناحق نمی‌ریزد۲

می‌آید صدایت، صدای هدایت
هنوز از دل کربلایت

حسین جان، حس۱ین جان، حسین جان، حسین جان...

نظرات