همهمه در عرش معلی افتاد دست مجنون به سراپردهی لیلا افتاد چشم فرزند به رخسارهی بابا افتاد نخل پر برکت نور است که پربار شده خبر این است که ارباب پسردار شده ماه در جزر و مد گیسوی او دربهدر است از شکوه قدمش لشکر غم در خطر است یک پسر مطمعناً دلخوشی هر پدر است علیِ عالی اعلیٰ نَسَب این پسر است نوهی شیر نر بدر و حنین آمده است اولین حیدر کرارِ حسین آمده است نام این رود در اندیشهی دریاها ماند پر جبریل هم از اوج مقامش جا ماند افق روشن این چهره چه ناپیدا ماند چشمها محو تماشا و دهانها وا ماند بسکه لبخند علی جذبهی حیدر دارد کعبه یکبار دگر رفت ترَک بردارد نفس روح دم حضرت عیسی، اکبر مرده را زنده کند همچو مسیحا، اکبر گیج کردهست همه آینهها را اکبر مات ماندیم که او کیست، نبی یا اکبر؟ درصد وجه شَبَه تا عدد صد رفته منطقاً خَلقاً و خُلقاً به محمد رفته خصلت بندهنوازی علی مکشوف است پشت این در به گدا پروریاش موصوف است ظرف ما در طلب برکت این مظروف است در کرَم مثل عموجان حسنش معروف است هرچه در سفرهی خود داشته را بخشیده گوش این طایفه آواز گدا نشنیده شرق را مینگری از جهت غرب علیست غم به دل راه مده کاشف هر کرب علیست وارث تیغ کج فاتح هر حرب علیست پنج تن ضرب شود حاصل این ضرب علیست یک تنه شور شعف آوری پنج تن است احمد و حیدر و زهرا و حسین و حسن است کوی دلدار مسیر گذر دلداهست مستی دائم ما زیر سر این بادهست وقت تکبیر علی نبض اذان افتادهست چه خروشیست که سرمشق مؤذن زادهست بانگ برداشت به تحریر هنر حظ ببرد اَشهَدُ اَنَّ علی گفت پدر حظ ببرد رزم شهزادهی این ایل تماشا دارد ذوالفقاری که علی اکبرِ لیلا دارد وسط فرق سر کفر فقط جا دارد چشم او برق دو چشمان عمو را دارد مثل عباس جنون را طلبیدهست علی در شجاعت به ابالفضل کشیدهست علی