میان خیمه قحطِ آب است حرم دیگر در اضطراب است پریشان گیسوی رُباب است واویلا واویلا عطش غوغایی کرده برپا صدایی آید بین زنها رباب آهسته جانِ زهرا واویلا واویلا واویلا، به سر میزند هاجرِ کربلا نگاهِ همه به سوی مشک سقّا ترک خورده لبها لبانِ خشکت بر هم مزن علی مَزَن تو آتش بر قلب من علی زبان نداری گویی سخن علی یابنَ الزهرا لای لای علی علی...