غبار صحن تو بر درد جان دواست
350
2
- ذاکر: حنیف طاهری
- سبک: شعر روضه
- موضوع: بقیع و مدینه
- مناسبت: تخریب بقیع
- سال: 1403
(غبار صحن تو بر درد جان دواست، بقیع)۲
خرابههای تو باغ بهشت ماست، بقیع
تو همچو فاطمه در شهر خویش تنهایی
غریبی و همهکس با تو آشناست، بقیع
اگر چه روی به کعبه نماز می خوانیم
تو قبلهی دل مایی خدا گواهست، بقیع
به آن چاره مائیم که در بغل داریم
برای ما حرمت مثل کربلاست، بقیع
به یاد چهار پسر در کنار چهار مزار
هنوز نالهی امالبنین به پاست، بقیع
هنوز نالهی زهراست از مدینه بلند
هنوز لرزه بر اندام مجتبیست، بقیع
قویترین سند غربت علی در تو
عُذار نیلی ناموس کبریاست، بقیع
روی سیلی خوردهی زهرا شهادت میدهد
از علی مظلومتر مردی در این دنیا نبود
نیست جایز خانهی کفّار را آتش زدن
ای مسلمانان مسلمان بود زهرا یا نبود؟!
ای جنایتکار، ای بیدادگر، رویت سیاه
اجر و پاداش رسالت کشتن زهرا نبود
مصطفی از تو موّدت خواست و سیلی زدی
بیحیا سیلی زدن حج ذَبِی القُربی نبود
ریخت دشمن بر سر زهرا ولایت را ببین
بارها از پا فتاد و غافل از مولا نبود
من نمیگویم چه شد، گویند در چشم علی
سیل دشمن بود پیدا، فاطمه پیدا نبود
کم کم از دستش زمام صبر رفت
با دو زانو تا کنار قبر رفت
زانویش لرزید امّا پا فشرد
دستها را جانب تابوت برد
خواست گیرد آن بدن را روی دست
زانویش لرزید باز از پا نشست
کرد چشمی جانب تابوت باز
گشت با محبوب خود غرق نیاز
فاطمه کی وجودت عرش حق را قائمه
یاریام کن، یاریام کن فاطمه
یاریام کن کز زمین بردارمت
با دو دست خود به گل بسپارمت
آسمان اشک علی را پاک کن
جای محبوبم مرا در خاک کن
وای بر من، وای بر من، مردهام یا زندهام؟!
قبر تو یا قبر خود را کندهام؟!
در دل شبپر شکسته بلبلی
برده بهر باغبان خونین گلی
گل مگو پامال گشته لالهای
برگ برگش را صدای لالهای
ناگهان از آن بهشت بی نشان
دستهای باغبانش شد عیان
علی، باغبانم هست و بودم را بده
یا علی یاس کبودم را بده
باغبان تا یاس پرپر را گرفت
اشک خجلت چشم حیدر را گرفت
ای بیابان گِل زاشک جاریات
آفرین بر این امانتداریات
شاخهی یاست اگر بشکسته شد
دستهای باغبانش بسته شد
ملامتش نکنید آنکه را مدینه نرفت
مدینه زائر خود را به کربلا بخشید
حسین...
خرابههای تو باغ بهشت ماست، بقیع
تو همچو فاطمه در شهر خویش تنهایی
غریبی و همهکس با تو آشناست، بقیع
اگر چه روی به کعبه نماز می خوانیم
تو قبلهی دل مایی خدا گواهست، بقیع
به آن چاره مائیم که در بغل داریم
برای ما حرمت مثل کربلاست، بقیع
به یاد چهار پسر در کنار چهار مزار
هنوز نالهی امالبنین به پاست، بقیع
هنوز نالهی زهراست از مدینه بلند
هنوز لرزه بر اندام مجتبیست، بقیع
قویترین سند غربت علی در تو
عُذار نیلی ناموس کبریاست، بقیع
روی سیلی خوردهی زهرا شهادت میدهد
از علی مظلومتر مردی در این دنیا نبود
نیست جایز خانهی کفّار را آتش زدن
ای مسلمانان مسلمان بود زهرا یا نبود؟!
ای جنایتکار، ای بیدادگر، رویت سیاه
اجر و پاداش رسالت کشتن زهرا نبود
مصطفی از تو موّدت خواست و سیلی زدی
بیحیا سیلی زدن حج ذَبِی القُربی نبود
ریخت دشمن بر سر زهرا ولایت را ببین
بارها از پا فتاد و غافل از مولا نبود
من نمیگویم چه شد، گویند در چشم علی
سیل دشمن بود پیدا، فاطمه پیدا نبود
کم کم از دستش زمام صبر رفت
با دو زانو تا کنار قبر رفت
زانویش لرزید امّا پا فشرد
دستها را جانب تابوت برد
خواست گیرد آن بدن را روی دست
زانویش لرزید باز از پا نشست
کرد چشمی جانب تابوت باز
گشت با محبوب خود غرق نیاز
فاطمه کی وجودت عرش حق را قائمه
یاریام کن، یاریام کن فاطمه
یاریام کن کز زمین بردارمت
با دو دست خود به گل بسپارمت
آسمان اشک علی را پاک کن
جای محبوبم مرا در خاک کن
وای بر من، وای بر من، مردهام یا زندهام؟!
قبر تو یا قبر خود را کندهام؟!
در دل شبپر شکسته بلبلی
برده بهر باغبان خونین گلی
گل مگو پامال گشته لالهای
برگ برگش را صدای لالهای
ناگهان از آن بهشت بی نشان
دستهای باغبانش شد عیان
علی، باغبانم هست و بودم را بده
یا علی یاس کبودم را بده
باغبان تا یاس پرپر را گرفت
اشک خجلت چشم حیدر را گرفت
ای بیابان گِل زاشک جاریات
آفرین بر این امانتداریات
شاخهی یاست اگر بشکسته شد
دستهای باغبانش بسته شد
ملامتش نکنید آنکه را مدینه نرفت
مدینه زائر خود را به کربلا بخشید
حسین...
نظرات
نظری وجود ندارد !