صَلِّ عَلی اُمُّنا، مادرِ خَیرُ النِّساء همقدم مصطفی، یاور دین خدا یار پیمبر تویی، از همه زنهای نبی سر تویی عالِمهی فاطمهپرور تویی بس بُوَد این نکته در اعجاز تو مادرِ صدّیقهی اطهر تویی آینهی عزّت و نور و کرم و اقتدار مظهر صبر و قرار، ای قدم استوار مدح تو را گفته خداوندگار ای که شده دِرهم و دینار تو، همقدم ذوالفقار هر کجا پیمبر گفته یا خدیجه افتخارِ حیدر، اُمُّنا خدیجه اُمُّنا خدیجه... آه دَمِ آخرت، رفت توان از همهی پیکرت غصّهی جان تو بود، عاقبتِ دخترت کاش که بعد از سفرِ مادرش خانه نسوزد درش دخترکَش در وسط شعلهها کاش به مسمار نگیرد پَرش چند صباحی گذشت کوچه پُر از نعرهی مردم شد و صحبتِ آوردنِ هیزم شد و نالهی زهرا وسط همهمهها گم شد و آینهی مصطفی زیر قدمها شکست میرسد به چادر، شعلهها خدیجه این صدای زهراست، اُمُّنا خدیجه اُمُّنا خدیجه... بر جگر مصطفی دردِ فراوان رسید فاطمه شد جان به لب، تا به لبت جان رسید آه که ای بانوی درد آشنا، لحظهی پایان رسید آن دَمِ آخر سخنی داشتی سوختنی داشتی گر چه دو عالم همه بر سفرهی احسان توست حاجت غسل و کفنی داشتی آه که اُمُّالبَتول، شُکر برایت کفن گشت عبای رسول چند صباحی گذشت بیکفن افتاد به آغوش بیابان حسین با لب عطشان حسین، زخمی و عریان حسین آه جدا شد سرش، آه دل خواهرش رفته به یغما همهی پیکرش دست سیاهی رُبود از سرش عمّامهی پیغمبرش خوب شد نبودی کربلا خدیجه کشته شد حسینت، اُمُّنا خدیجه اُمُّنا خدیجه... اُمُّنا یا زهرا...